من از خاطراتم ، از نشونه هات ، از این اشکای مزخرف ، از همه ی کسایی که ازت از من میپرسن، از این جمله هایی که سعی میکنی با محبت زیاد بم بگی ، از احساساتی که نمیدونم از کی تو من پیدا شده ، از این زوری که واسه فراموش کردنت میزنم و از این اطلاعاتی که از تو بم میدن با تموم وجود متنفرم :(( من نمیخوام بیست سالگیم اینجوری بگزره :((